متاسفانه مادربزرگ همسر خان دیشب فوت کردن و به دیار باقی شتافتن.بنده خدا بی نهایت آدم خوبی بود و مدام مراقب بود که نکنه خدای نکرده کسی رو نرنجونه ولی خوب اجل مهلت نداد.

برای شادی روحش لطفا فاتحه .

و اما نی نی ما یه دو روزه اصلا تکون نمی خوره یا اگه می خوره لا اقل من نمی فهمم .جواب آزمایش رو هم گرفتم و خدا رو شکر همه چی خوب بود.

برای ۶ اسفند هم نوبت چکاپ دارم .

دعا کنین همه چی به خوبی بگذره.

از هنرهای عروس تازه اینه که دستم رو سوزوندم به غایت ۴ انگشت و چنان سوزش ودردی داره که دیروز کل روز دستم رو تکون نمی دادم .شکر خدا امروزز خیلی بهتره ولی خوب حالام دارم یه دستی می تایپم

دیروز رفتم آزمایش دادم علاوه بر مزه خیلی بده گلوگزی که خوردم  این بود که مثل همیشه رگای نازک بنده قایم می شن و خبری ازشون نیست ۷ جای بدنم رو سوراخ کرد تا شاید یه ذره خون بگیره

امروز رفتم مرکز بهداشت پرونده تشکیل دادم خوب به نظرم چیز بدی نمیاد بین چکاپهای دکتر چکاپ دیگه هم بشی .

برام آزمایش نوشت تحمل قند .خون و ادرار . تازه واسم بالای برگه ی پرونده نوشت golden babyخانم ماما گفتش که رشدش خوب بوده و صدای قلبش هم منظمه .....

 

یه چی بگم با هم بخندیم من دیروز اصلا نفهمیدم داره برف میاد تا اینکه بابا جونم از راه دور زنگ زده با برفا چکار می کنی منم که اینجوریکه برف کجا بود پرده رو کنار زدم می بینم به به برفو

بعدش اینکه مادر شوهرم اینا دیشب خونمون بودن مادر شوهر من اینجوریمنم اینجورینمی دونم بد نگا می کرد از اون نگاها فک کن !!!!!!

شبم به خاطر اینکه ماشینشون روشن نشد خونمون خوابیدن منم تا صبح اینجوریخواب نمی رفتم که.

هنوزم خیلی تکوناش رو حس نمی کنم و این باعث نگرانی من میشه .گاهی اوقات اونم نمی دمنم چی میشه خانم خانما هوس می کنه یه خودی نشون بده.

تحقیق کردم هلما رو اینجوری می نویسن نه با ح. خوب فکر کنم این جوری قشنگتر میشه .اینجوری یعنی خیلی صبور و نوشته که اینجوری لقب حضرت زینب.

از جمعه شروع کردم به پیاده روی آروم اونم روزی نیم ساعت.شبا هم خیلی حالت خستگی توی بدنم حس می کنم ولی در کل همه چی خوبه .

خانواده همسر خان دارن نقل مکان می کنم و فعلا بنده تا به حال خودم رو کنار کشیدم .خوب نمی دونم چه فکری با خودشون می کنن!!!!

آقا مهدی یار هم به سلامتی سنت شدن و مثل اینکه آین آقا خیلی از خودش میاد و اصلا گریه نکرده . یالل عجب!!!

فعلا شهر در امن و امان است آسوده بخوابیم.

خیلی اعصابم خورده امان از د ست شوهرای زبون نفهم دعا کنین بتونم تاقت بیارم و بلای سر جنینم نیاد

سلا م سلام

دیشب بعد کلی معطلی بالاخره معاینه شدم .2 کیلو وزن اضافه کرده بودم فشارم هم 11 روی 6 بود و اینکه صدای قلب مورد تایید بود. از دکتر راجب تعیین جنسیت پرسیدم و گفت برم تا سونو بشم .

بعد کلی گشتن و اینکه نی نی ما خیلی حیا داشت معلوم شد حدسم درست بوده و نی نی گل من دخمل مامانه .

خدا رو شکر همه چی خوب بود .

داروهایی که برام نوشت مکمل کلسیم و آهن و آسپرین بود .

برای 5 ماه اسفند هم دوباره نوبت شدم .

خوب فکر کنم سارا جونم حالا دیگه باید زایمان کرده باشه انشالله که راحت زایمان کنه .به هر حال قدم نورسیده مبارک

دو روز دیگه نوبت چکاپ 5 ماهگیه نمی د ونم سونوگرافی تعیین جنسیت انجام میشه یا نه ؟ می خوام ببینم حس خودم که میگه دخمله درست در میاد یا نه ؟

امروز 22 هفتگی فسقلی تموم شد !!!

دیروز با گریه یه نوزاد تازه عده ای خندیدن .قدم نورسیده مبارک .برای بار سوم زن عمو شدم .یه گل پسر خوشکل پر مو با  دو تا چشم درشت و اینکه هنوز دنیا نیومده چشم چرونی رو شروع کرده.

مادر شوهرم کلی ناراحت شده که چرا جاری بیمارستان که رفته خبرش نکردن و از بقیه فهمیده که بیمارستانه .وا ی منو بگی گفتم اگه بفمنن ما چیزی بهشون نگفتیم کله ما کندس !!!!!

امروز بریم گل پسر و ببینیم چه شکلیه دیروز بیمارستان نرفتم ملاقات ولی همه می گفتن شبیه خواهرش فقط سفیدتر و دماغش بزرگتره!!!انشالله قدمش خیر باشه و عاقبت به خیر بشه .

تازگیا زود ناراحت می شم ولی خوب کیه که درک کنه .خیلی زود دلم میخواد بزنم زیر گریه هر چند می دونم برای نی نیم خوب نیست خودم و مدام سرگرم می کنم ولی بازم فکر میره پی کارا و حرفایی که تموم شده .

راستی دیشب دندونم شکست اونم دندون جلو ............

من با تاخیر پست میدم ببخشید ولی ماه ربیع رو تبریک می گم انشالله خدا عزاداریای همه مون رو قبول نه و امام حسین پشت و پناه شیعیان پدرش باشه .

راستی دو هفته دیگه تولد رسوله از حالا تبریک

از امروز این نی نی خان گل ما هفته ۲۰م رو شروع کرده هنوزم خیلی کوچولوه . به قول یکی الان اندازه یه بادمجونه!!!!فکر کن بادمجون!!!!

نمی دونم این حسایی که موقع دراز کشیدن دارم تکون خوردنشه یا نه ولی فکر می کنم مقتی زیاد میشم و بعد از اون دراز می کشم اعتراض می کنه .

باورتون میشه هنوز به کسی نگفتیم نی نی داریم خوب حالا حالا هام قرار نیست بگیم بذاریم سورپرایز شب عید خوبه به نظرتون ؟

راستی همکار آقای شوهر دیروز زنگ زده بهش و گفته یه سوال می پرسم راستش رو می گی ؟اونم گفته خوب تا ببینم چی باشه ؟گفته خانم من خواب دیده خانمت یه نی نی تو بغلش بوده خوابای خانم من رد خور نداره حالا خانم حامله ست ؟

این آقای شوهر مام که الهی شکر زبونش به قول ما یزدیا شخه هر چی اون گفته لو نداده فکر کن؟

راستی می دونستین جاریمم هم بارداره و ماه آخر رو سپری می کنه.بچه شون اینبار پسره و دخترش خیلی حسودیشو می کنه از الان ٬چند روزه ازش خبر ندارم .دعا کنین راحت زایمان کنه چون زایمانای خیلی سختی داره .

 

سارا خانم گل کجایی دخمل دلم هزار راه رفت و برگشت؟

تعداد استفاده پروژسترون رو کم کرد یه شب درمیون بعد دو شب درمیون و به ترتیب تا تموم شه .وای از دیروز تا حالا افتاده تو سرم نکنه دستور دکتر ور بد متوجه شده باشم چکار کنم خوب وسواس شوهر خان رو منم تاثیر گذاشته .

نمی دونم زنگ بزنم به منشی بگم برام بپرسه یا نه آخه یه عالمه سوال دارم .....

راستی تکونای این فسقلی رو از کی باید حس کنم میشه هر کدوم بهم بگین از کی حسش کردین؟

شنیدن صدای قلب تمام وجودت برای اولین بار چه حالیه قلبی که امیدواری تا آخر عمرت تپشش ادامه داشته باشه. شنیدم برای اولین بار و تمام دنیام شد این گمگم بی وقفه

این روزا زیادی تنبل شدم فقط می خوام برم ددر  وای اگه بدونین چقده من ددری شدم !!!!

راستی شب یلداتونم مبارک باشه .امشب مراقب روابط خونوادگیتون باشین قدیمیا این شب و جشن گرفتن تا حتی شده کمتر از یک دقیقه هم که شده با هم باشن و پشت هم . مواظب هم باشین .

ها راستی می گما از امروز وارد ۱۷ هفتگی نی نی گلی شدیم !!می گم نشونه های این موقع چیه ؟وسواس گرفتم نه؟

 

سلام

جواب آزمایش بعد از ۶ روز معطلی بالاخره اومد اومد بماند که ۱۰۰ جا زنگ زدیم تا بالاخره مسئولش پیدا شد تا یه پرینت ساده بگیره . الهی شکر همه چی خوبه بود و به قول یه دوست همه چی تو محدوده سبز بود .

کاش مردم ما یه خورده هوای دل کسایی که بهشون مراجعه می کنن رو داشتن . ماها فکر می کنیم به جایی که رسیدیم انگاری نعوذ بالله از خدا بالاتر می ریم و اینبار حالا بماند .....

خلاصه اینکه مواظب کارامون باشیم.من به تنهایی اگه از حرف این آقا یا دو تای مثل این آقا جون سالم به در بردم خدای نکرده اگه موضوعی بدتر از اینا بود یا خدای ناکرده مریضی بود که طرف سکته کرده بود .

القصه ۴ شنبه هم چکاپ دکتر دارم و امیدوارم اینبار بتونم صدای قلب حریرک و بشنوم .(اسمی که مامان خانم روش گذاشته)دلم یه کم آروم بگیره.

خوب فکر کنم یادتونه قرار بود ۴ شنبه بریم جواب آز ژنتیک رو بگیریم. و انگار من ۴ شنبه تا دم مرگ رفتم و برگشتم بعد از کلی معطل شدن که جواب از تهران نرسیده و فلان صدام کردن تو دفتر مسئول فنی آزمایشگاه و تاریخ تخمک کشی و یا به قولی پونکسیون و ترانسفر ور وپرسیدن و این آقا بعد از قطع کردن تلفن در جواب اینکه اتفاقی افتاده گفت نقص داشته نفرستادن و من تا دم مرگ رفتم و برگشتم هنوز یادم که می افته اشک مهمون چشمام میشه دستام و پاهام شل شد از شک وارد شده و افتادم روی صندلی دفترش خودش هم خیلی ترسید و جمله ش رو تصحیح کرد که پرونده نقص داشته و جواب و نفرستادن . پا که از آزمایشگاه بیرون گذاشتم تا ماشین فقط اشک ریختم نمی دونین چه حالی بود خدا نسیبتون نکنه به حق حسین .

الان دو روزه استرسم بیشتر شده قرار فردا برم جواب رو بگیرم .باورتون نمیشه ولی حالم دست خودم نیست خیلی خرابم به قول شوهری اگه این بچه با این شک سالم بمونه خیلیه !!!رنگ سیاه و کبود منو یکی تو اون موقعیت می دید فکر می کرد دارم خفه می شم .

امام رضا رو به جوادش قسم دادم که می گن رو جان جوادش که قسم بدی تردید درش نکن انشالله که عاقبتش خیر باشه . تو ور به مولا دعا کنین فردا همه چی به خیر بگذره . انشالله

چند روز پیشتر چنان سردردی گرفته بودم که خدا نسیب کسی نکنه از سر درد حالت تهوع داشتم و فشارم شدید افت کرده بود که آقای همسر با این وسواسی که داره اعصابم رو خورد کرد که الا و بلا دکتر وقتی رفتم انقدر نبات و چیزای شیرین خورده بودم که فشاره اومده بود سر جاش و خدا رو شکر بهتر شده بودم و خانم دکتری که معاینه م می کرد وقتی براش تعریف کردم اقای همسر چه به روز بنده آورده که نگو چقدر خندید !!!

حالا از بعدش نگو که خورده فرمایشات شروع شد که همه چی نخور حواست باشه تو اصلا فکر خیلی جاها رو نمی کنی و.....حالا تو هر چی خودت رو بکش که بابا همه چی نمی خورم حواسم جمعه ولی کو گوش شنوا !!!می گم بابا اینجوری بیشتر رو اعصابم اثر می ذاره کو گوش شنوا ......خلاصه این وسواس همسر جان تا حالا ما رو خفه کرده بقیه ش رو خدا به خیر بگذرونه .

قرار بود امروز برم نتیجه آزمایش ژنتیک رو بگیرم که خوب بنا به دلایلی افتاد برای فردا . دعا کنین تا اینجا به خیر گذشته بقیه شم به خیر بگذره .

پ.ن دوست قدیمی جونی من گوشیم هنگ کرد تمام شماره هام پاک شده بی زحمت یه پیام بفرست تا شماره ت رو سیو کنم . لفطاااااا

سلام علکم

دیشب با وضو رفتم برای سونوگرافی ٬نمیگم استرس نداشتم که داشتم ولی مدام ایه الکرسی خوندم و صلوات فرستادم تا این استرس به فسقل کوچولو خیلی منتقل نشه خدا رو شکر دکنر سونو گفت از لحاظ سونو مشکلی نداره تیغه بینی مشاهده میشه . قربان قلب نرمال هست سن جنین ۱۴ هفته و ۳ روز هست و تاریخ زایمان رو برام زد ۷ خرداد ۹۳ . و اندازه ان تی 7/0 هست و گفت همه چی خوبه البته برای اولین بار شوهرم هم قیافه نی نی مون رو دید وای نمی دونین رنگش زرد شده بود چجوری !!!و با تعجب می گفت مدام داشته تکون می خورده و دستش توی دهنش بود !!!بعد از اون رفتیم برای آزمایش خون و خانم آزمایشگر یه سری سوالات برای تکمیل پرونده پرسید و گفت برای 19 همین ماه برای دریافت جواب برم کلینیک ژنتیک انشالله جواب این آزمایش هم خوب باشه و من یه ذره خیالم راحت تر . بعد از اینکه اومدم خونه سجده شکر به جا آوردم که خدای مهربون امیدمون رو نا امید نکرد .

به قول اقای همسر فعلا این قضیه سکرت می مونه تا علایم حاملگی خودش خودش رو لو بده و ما حرفی از این قضیه به هیچ کس نخواهیم زد .وایییی فکر کنین وقتی بفهمن چه خواهد شد . !!!!

دیروز قرار بود برم برای سونوی غربالگری تماس گرفتم با درمانگاه خاتم الانبیا گفت بهتره همه توی یه روز باشه منم سونو رو انداختن شنبه که بعدش فوری برم خون بدم . خیلی استرس دارم انشالله کوچولوی عزیزم سالم باشه .

من اومدم با یه عالمه خوب دیگه !!!

دیشب چکاپ شدم وزن و فشار خون و دکتر برام دارو نوشت . هنوز یه ماهه دیگه باید پروژسترون استفاده کنم و انشالله اگه همه چی خوب باشه 4 ماهگی که تموم شد اینم تموم میشه . مکمل حاملگی و کلسیم هم برام تجویز کرد .

آها راستی ازم پرسید می خوام برم آزمایش ژنتیک که خوب بدم نیومد برم از یه لحاظ خیالم انشالله از بابت سلامتش راحت میشه و اینکه دیگه اینقده حرص نمی خورم . امشب نوبت سونو قبل از آز ژنتیک دارم و انشالله بعدش درمانگاه خاتم الانبیا برای این آزمایش .انشالله همه چی خوب پیش بره .

بازم التماس دعا توی این ماه عزیز خدا . 

اول سلام

امروز بنده حقیر دوباره چکاپ دارم و دیروز سه ماهه این فسقلم تموم شد انشالله این هفته هم به خوبی و خوشی بگذره تا حدودی خیالم راحت میشه بازم هر چی خدا بخواد دعا کنین امروز همه چی به خیر و خوشی بگذره .

خوب اینجانب دوباره سرما خوردم و خارش گلو دارم ولی الهی شکر تب نداشتم و با آبلیمو و به و بادوم و نشاسته خود درمانی کردم و اینکه نمی دونم چرا اینقدر سر درد می شم تا اونجایی که من سرچ کردم تا حدودی طبیعیه ولی خوب سردردا اذیتم می کنن . بقیه چیزا شکر خدا فعلا خوبه .اوووو تازگیا یه چیزی کشف کردم به خوردن ماست ویار دارم و با خوردنش حالم بد میشه .!!!!

خوب سعی می کنم بعد از مطب بیام و همه چی رو توضیح بدم که چکار کردیم و چی شد ولی خوب دلشوره کوچیک دارم . انشالله همه چی به خیر بگذره التماس دعا دوستان.

پ.ن. دقت کردین تو متن به این کوچیکی چقدر گفتم خوب !!!خوب چکار کنم خوب!!!

شهر من بارون رو دید بارون رحمتش رو که کم پیش میاد درای رحمت الهی اینجوری به روش باز شه لبای تشنه کویر داره کم کم سیراب میشه و دستای باز شده رو به آسمون خدا و دعاهای زیر بارون که عجیب آرومت می کنه و معنویت خودش رو داره .

 

عزاداریاتون قبول درگاه حق انشالله مهدی فاطمه ازمون راضی باشه .خدا قبول کنه برای خیلیا دعا کردم شما چی به یاد من بودین

دو شب پیشتر خواب خیلی بدی دیدم که واقعا کل دیروزم رو خراب کرد خیلی ترسیدم و فقط خدا خدا می کردم اینبار بلایی سر جنین کوچیکم نیوفته خیلی می ترسم که خدای نکرده مثل اونبار بشه. برام دعا کنین تو این روزا که اتفاقی برامون نیفته

سلام و سلام 

خوب بازم محرم شد و دل شیعه لرزید توی عذا داریاتون!!منم یاد کنین و اینکه حسین مظهر مظلومیت شیعه است با بعضی کارامون دل حسین رو نرنجونیم . 

پ.ن اومدم نظرات رو جواب دادم فعلا تایید نمیشه نمی دونم دوباره داره بازی در میاره 

نمی دونم فکر کردن به این چیزا عادیه یا نه افکارم مدام پی طفل کوچیک یک اینچی می چرخه که توی بطن من در حال رشد مدام براش دعا می خونم و از خدا می خوام تا اونو سالم و صالح و بنده خوبش بهم تحویل بده .

شما هم برام دعا کنین تا از این افکار بیرون بیام و بارداری آرومی داشته باشم . از همه تون ممنونم که خیلی مهربانانه منو همراهی می کنین . بازم به دعاهای دلای پاکتون محتاجیم .